معنی از فلزات انتقالی سمی

فرهنگ فارسی هوشیار

انتقالی

هرچیز منتقل شده، چکهای انتقالی


فلزات

(تک: فلز) توپال ها ایخشت (اسم) جمع فلز. یا عصر فلزات. قسمتی از طبقات بسیار جدید و بالایی و نزدیک بوضع دوران چهارم را گویند که مقارن با شناختن فلز توسط انسان بوده است. این دوره تقریبا از سه هزار سال قبل از میلاد مسیح شروع می شود و با شروع این عصر دوره نو سنگی (حجر جدید) ختم می گردد. قدیمترین فلزی که بشر شناخته و آن را به کار می برده مس است. به همین جهت است که ابتدای فلزات عصر فلزات را به نام دوره مس نام نهاده اند. پس از آن دوره آلیاژهای ساخته شده از مس است که مفرغ باشد. از یک هزار سال قبل از میلاد مسیح بشر آهن را کشف کرد که آن را دوره آهن نامند و اکنون هم بشر در همان دوره است.

فرهنگ معین

انتقالی

(ص نسب.) منسوب به انتقال: چک های انتقالی، منتقل شده، (حامص.) تغییر یافتن محل کار یک کارمند و منتقل شدن او از جایی به جای دیگر. [خوانش: (~.) [ع - فا.]]

لغت نامه دهخدا

انتقالی

انتقالی. [اِ ت ِ] (از ع، ص نسبی) منسوب به انتقال. (از فرهنگ فارسی معین).
- حرکت انتقالی، مقابل حرکت وضعی، و آن حرکت و گردش سیارات است بدور خورشید.
- حرکت انتقالی زمین، گردش زمین بدور خورشید. زمین در مدت 365 شبانه روز و پنج ساعت و 48 دقیقه و 20 ثانیه یک بار بدور خورشید میگردد. مداری که زمین در فضا بدور خورشید طی میکند بیضی نزدیک بدایره است و خورشید در یکی از دو کانون آن قرار دارد، سرعت سیر زمین در این حرکت در هر ثانیه 30 کیلومتر است. (از کتابهای جغرافیای رسمی).
|| هر چیز منتقل شده و بملک کسی داده شده. هر چیزی که بکسی منتقل شده باشد. (از ناظم الاطباء). || در شواهد زیر ظاهراً به معنی کسی است که از مذهب برگشته یا از مذهبی بمذهبی دیگر گرویده است: اما این خواجه که این تصنیف کرده است نه دعوی میکند در اول کتاب که بیست وپنج سال رافضی بوده است و انتقالی شده علی زعمه، قولش در دعوی اول مسموع باشد. (کتاب النقض ص 23). جهانیان را معلوم است که خلفای بنی العباس دربغداد سرایهای محکم کرده اند و بیگانه را در وی رها نکنند... و اگر متغلبی طلب آن کند بخونش سعی کنند، خواجه ٔ انتقالی میبایست که این شفقت نگاه داشتی. (کتاب النقض ص 23). الحمدﷲ هیچ مسلمان منقبت و مدح آل رسول را منکر و جاحد نباشد، شنوند و دوست دارند مگر کسی که مجبر و انتقالی و نومسلمان باشد. (کتاب النقض ص 41).


سمی

سمی. [س ُ ما] (ع اِ) آوازی که در آن خیر باشد. (منتهی الارب) (آنندراج).

سمی. [س َم ْی ْ] (ع مص) روان شدن برای شکار. (از منتهی الارب) (آنندراج).

سمی. [س ُ می ی] (ع اِ) ج سماء، به معنی آسمان و آسمان خانه و جز آن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به سماء شود.

سمی. [س َ می ی] (ع ص، اِ) هم نام. (غیاث) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (ناظم الاطباء). || همتا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || بلند. رفیع. (ناظم الاطباء). || مثل. (منتهی الارب) (آنندراج). مِثل. مانند. (ناظم الاطباء).

واژه پیشنهادی

فارسی به آلمانی

انتقالی

Hinüberbringen, Transferieren, Umsteigen

فرهنگ عمید

فلزات

فلز
* فلزات قلیایی: (شیمی) دسته‌ای از فلزات که از لحاظ خواص فیزیکی با فلزات معمولی فرق دارند و همۀ آن‌ها سبک‌تر از آب هستند و در حرارت کمتر از صد درجه ذوب می‌شوند، مانندِ سدیم، پتاسیم، و لیتیم،

فارسی به عربی

انتقالی

انتقال، قابل للنقل، نقل

معادل ابجد

از فلزات انتقالی سمی

1228

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری